بازاریابی شبکه ای

توضیح در مورد بازاریابی شبکه ای در ایران و جهان

بازاریابی شبکه ای

توضیح در مورد بازاریابی شبکه ای در ایران و جهان

مشخصات بلاگ

توضیح در مورد بازاریابی شبکه ای در ایران و جهان و معرفی شرکتهای فعال در آن

بایگانی

۳ مطلب با موضوع «کتابخانه» ثبت شده است

دوازده ستون موفقیت


خلاصه کتاب دوازده ستون موفقیت نوشته جیم ران و کریس وایدنر



ستون اول: آدم بیشتر باید روی خودش کار کند (خودشناسی و خودسازی) تا بر روی کارش.همه ی موجودات محدوده ی مشخصی برای رشد دارند جز انسان. انسان تنها موجودیست که به واسطه ی قدرت اختیار می تواند هم به کمال برسد و هم به پستی.اوضاع وقتی عوض میشه که خودت عوض بشی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۳۴
محمد مهدی رجبی

حکایت دولت و فرزانگی

نویسنده : مارک فیشر

فصل 1: حکایت مشاوره مرد جوان با خویشاوندی دولتمند


روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.
در این فکر و رؤیا بود که به کار جدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.
او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.
بارها تصمیم گرفته بود از کارش استعفا دهد اما نمی توانست، گویی شهامتی که درگذشته او را برای رسیدن به خواسته‌هایش یاری می‌داد از دست داده بود. روزی که به شدت احساس ناکامی می‌کرد ناگهان به فکر دیدار عمویی افتاد که بسیار دولتمند بو. شاید می‌توانست اندرزی دهد یا بهتر از ان پولی! عمویش او را بی درنگ پذیرفت اما قبول نکرد که به او وام دهد زیرا بر این باور بود بود که با یان کار به او کمکی نمی‌کند. پس از گوش سپردن به حکایت ناله و فغان جوان از او پرسید آیا فکر می کنی کسی که ده برابر تو در می‌آورد، هفته‌ای ده برابر تو کار می‌کند؟ خیر، بلکه باید در کارش رازی باشد که تو یکسر از آن بی خبری.
عمویش تصمیم گرفت برای کمک او را نزد مردی بفرستد که به او دولتمند آنی می‌گویند. او این نام را برگزید زیرا مدعی است که پس از کشف راز حقیقی تحول، یک شبه دولتمند شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۱
محمد مهدی رجبی

این کتاب داستان دو موش به نام‌‌‌های" اسنیف و اسکری" و دو تا آدم کوچولو به نام‌های " هم و ها"، است. این چهار موجود در کنار هم در یک هزار تو زندگی می کردند، هر روز صبح با هم کفش و کلاه می کردند و می رفتند دنبال پنیر، البته با دو روش متفاوت، دو تا موش( اسنیف و اسکری) ، برای پیدا کردن پنیر از روش آزمون و خطا استفاده می کردند، یعنی به یک راهرو می دویدند و اگر آنجا خالی بود، بر می‌گشتند و در راهروی دیگه‌ای به دنبال پنیر می گشتند، اما گاهی گم می‌شدند، به سمتی اشتباه می رفتند و بارها به دیوار بر می خوردند و پس از مدتی مجدداٌ راهشان را پیدا می کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۱
محمد مهدی رجبی